آن جام طرب فزاي ساقي

شاعر : فخرالدين عراقي

بنمود مرا لقاي ساقيآن جام طرب فزاي ساقي
پيش رخ جان فزاي ساقيدر حال چو جام سجده بر دم
لب بر لب دلگشاي ساقيننهاده هنوز چون پياله
چشم خوش دلرباي ساقيترسم که کند خرابيي باز
در سر هوس و هواي ساقيپيوسته چو جام در دل آتش
جان مي‌دهم از براي ساقيبا چشم پر آب چون قنينه
چشمي که شد آشناي ساقيباشد چو پياله غرقه در خون
يعني که در سراي ساقيعمري است که مي‌زنم در دل
از ميکده مرحباي ساقيباشد که رسد به گوش جانم
کو صيقل غم زداي ساقي؟آيينه‌ي سينه زنگ غم خورد
اين است خود اقتضاي ساقيتا بستاند مرا ز من باز
چون جام جهان نماي ساقيباشد که شود دل عراقي